من نشانی از تو ندارم،اما نشانی ام را برای تو مینویسم:

در عصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار!

خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های

تنهایی شو!کلبۀ غریبی ام را پیدا کن،کنار بید مجنون

خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی ام!در کلبه

را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!

حریر غمش را کنار بزن.....مرا می یابی!!!

آرزوها

مداد رنگي‌مان شش رنگ بود
و آرزوهامان هزار رنگ
كه رنگ و روي زندگي‌مان پريد
و هر چه به دوربين سيب گفتيم
سرخ نشد!
ادامه نوشته