بازباران....بی ترانه
باز باران, با ترانه میخورد بر بام خانه
خانه ام کو؟
خانه ات کو؟
آن دل دیوانه ات کو؟
روزهای کودکی کو؟
...فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران؟
گردش یک روز دیرین؟
پس چه شد دیگر کجا رفت؟
خاطرات خوب و رنگین!
در پس آن کوی بن بست
در دل تو, آرزوهاست؟
کودک خوشحال دیروز
غرق در غم های امروز
یاد باران رفته از یاد
آرزوها رفته بر باد
باز باران, باز باران
میخورد بر بام خانه
بی ترانه, بی بهانه شایدم, گم کرده خانه!!!
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 8:9 توسط پدرام
|